روابط با جامعي دانشي و اهل فضل و فضيلت از دشواري ويژه اي برخوردار نبود. آن دسته از آنان كه حريم قنات را وسعت داده بودند، كنج عافيت را رب گنجهاي غنيمت ترجيحمي دادند و به تعبير صاحب قابوسنامه به همان چهار چيز كه شيخ ابوسعيد ابوالخير رحمه الله گفته است كه آدمي را از آنها گريز نبود:«اول ناني، دوم خلقاني، و سوم ويراني، چهارم جاناني، هر كس بر حد و اندازه او از روي حلال» و يا ادني از آن رضايت مي دادند و در ميرو وزير و سلطان را پيرامن نمي گشتند، خلق را نيز بدانان ارادتي تمام مي افتاد و بي طمعيشان را فوزي عظيم مي شمردند. سكان اخلاقي جانعه و منزلتهاي والاي مذهبي و ديني را در دست و ديده آنها مي ديند و به شوق و رغبت تمام حمايتشان مي كردند. جالب است كه اينان حتي در پيشگاه نفوذكساني كه جزء سلاح چيزي را واسطه كار نمي شمردند نيز هميشه احترام خاص خود را داشتند بر صدر مي نشستند و قدر مي ديدند. باري، ارباب قدرت از آنان ياري مي طلبيدند و انفاس خيرشان را واسطه بقاي ملكت خويش مي شمردند. كم پيش نيامده است كه سلاطين مقتدر غزنوي و سلجوقي و خوارزمشاهي و حتي مغولي و بعدها هم تاتاري، دست التجا به دامن اولياي زمان خود دراز كرده و يا حتي تظاهر به جانبداري از آنان نموده باشند. چه، اهل نقوا هميشه گرامي بوده اند و دانشمندان وفضلاي برحق جامعه نيز جايگاه رفيعي داشته اند.